قافله های شب شکن رفتند

و من، هنوز به شوق شب های بودنت،

شعله های فانوس را می بوسم.

در سرمای نبودنت آقا،

با گریه های گرمِ قنوت مأنوسم

و در آرزوی سیادت خورشیدانه ات،

زیر آوارِ حادثه های مُدام،

با خِرس خستگی می ستیزم

و خیس تر از سرشکِ اشک ها

برسینۀ سپیدِ سپاس، قطره های یاس می ریزم…

 

اللَّهُمَّ اکْشِفْ هٰذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَنَرَاهُ قَرِیباً، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها