سال 95 یک آقا پسر 19 ساله ارومیه ای با اسم حقیقی وبلاگ می نوشت. (البته از نوع کپی پیست)

به شیوۀ نوبلاگرها، دوسه بار برای من کامنت گذاشت که به وبش سر بزنم. من هم به خاطر تشویق او چندبار برایش نظر نوشتم و به بعضی از بچه ها هم سپرده بودم هوایش را داشته باشند.

این آقا پسر گل، در حد خودش، هم با هوش بود، هم با سلیقه و هم روحیۀ کار و تلاش خوبی داشت. اما یک عیب هم داشت. عیبش این بود که سال چهارم دبیرستان نظام قبلی» درس را رها و همۀ وقتش را صرف وب می کرد.

چند بار با ایمیل برایش عریضه نوشتم. یک بار هم در سفر به ارومیه با دعوت پدرش مهمانشان بودم و کلی با او حرف زدم. بالاخره توصیه ها افاقه کرد و آقا بهنام قول داد موقتاً وبلاگ رو رها کند و درس خواندن را جدی بگیرد.

امروز در جشن چهل سالگی انقلاب، آقا بهنام را همراه پدر و برادرش به طور تصادفی در حوالی دانشگاه صنعتی شریف دیدم.

خوشحال شدم وقتی دیدم زیر پرچم دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه تهران، با روحیه ای قوی در پاسداشت چهلمین سال پیروزی انقلاب به میدان آمده است.

 

+ آینده ای روشن و درخشان برایش آرزو دارم.

 

 

 

پ.ن: راهپیمایی امروز، حال و هوای بسیار خوبی داشت. خوش به حال آن ها که حضور داشتند. بعضی گروهها و قشرها هم نبودنشان کاملاً محسوس بود و چه قدر خوب شد که نبودند!!

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها